اختلالات عصبتحولی از جمله اوتیسم، نارسایی توجه/بیشفعالی و اختلالات یادگیری، در سالهای آغازین رشد بروز میکنند و با تداوم خود میتوانند پیامدهای بلندمدتی بر عملکرد فرد در حوزههای شخصی، اجتماعی، تحصیلی و شغلی برجای بگذارند. شواهد از شیوع نسبتاً بالا و روند افزایشی این اختلالات حکایت دارد و همبودی گسترده میان آنها (مانند همراهی اوتیسم با ناتوانی هوشی یا همزمانی بیشفعالی و اختلال یادگیری) پیچیدگی تشخیص و مداخله را افزایش میدهد. ویژگی محوری این اختلالات، نارساکنشوری در کارکردهای شناختی و عصبشناختی است؛ از جمله ضعف در توجه انتخابی، حافظه کاری، بازداری، انعطافپذیری و برنامهریزی که با تفاوت در ساختار و الگوهای فعالیت مغزی همراه میشود. با وجود اهمیت این مبانی برای طراحی مداخلات مؤثر، در ایران ناشناخته ماندن مبانی شناختی–عصبشناختی، تردید درباره اعتبار ابزارهای سنجش و غلبه مداخلات رفتارگرایانه، اثربخشی برنامهها را محدود کرده و هزینههای غیرضروری ایجاد میکند. راهبردهای پیشنهادی شامل تعیین دروندادهای حسی–حرکتی و شناختی، طراحی چارچوب مفهومی کارکردهای شناختی، تدوین پروتکلهای مداخلهای مبتنی بر شواهد و سنجش اثربخشی بالینی، آموزش معلمان و متخصصان، معرفی آزمونهای تشخیصی معتبر، انجام مطالعات مروری نظاممند، و ایجاد دبیرخانه و اتاق فکر مشترک میان دانشگاه، آموزشوپرورش استثنایی و بهزیستی برای پیوند پژوهش و عمل است.